ترجمه مقاله

چرمدان

لغت‌نامه دهخدا

چرمدان . [ چ َ رَ ] (اِ) دولمیان چرمی را گویند، یعنی کیسه ای که از پوست دوزند. (برهان ). کیسه ای باشد که از پوست سازند و آنرا دولمیان نیز گویند. (جهانگیری ). کیسه ٔ چرمی را گویند، یعنی کیسه ای که از پوست دوزند و در آن زر و سیم کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی کیسه . (غیاث ). دولمیان و کیسه ای که از پوست سازند. (ناظم الاطباء). کیسه ٔچرمین که بر پهلو بندند و پول و سایر اشیاء در آن ریزند. (تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر ص 248). همیان . چنته ٔ چرمی که از پهلو آویزند. همیان که بر کمر بندند. کیسه و کیف چرمی . کیف چرمی که پول و کاغذ در آن نهند. پرت فوی :
ایمنیم از فکر دزد و راهزن
زانکه چون زر درچرمدان توایم .

مولوی (از جهانگیری ).


کاسه ٔ ارزاق لبالب پر است
کیسه ٔ اقبال چرمدان ماست .

مولوی (از آنندراج ).


که درین کشتی چرمدان گم شده است
جمله را جستیم نتوانی تو رست .

مولوی .


چونکه حق و باطلی آمیختند
نقد و قلب اندرچرمدان ریختند.

مولوی .


حکایتی آورده اند، که پادشاهی بود و او را بنده ای بود خاص و مقرب عظیم چون آن بنده قصد سرای پادشاه کردی اهل حاجت قصه ها ونامه ها بدو دادندی که بر پادشاه عرض دار، او آنرا در چرمدان کردی ، چون در خدمت پادشاه رسیدی تاب جمال او برنتافتی ، پیش پادشاه مدهوش افتادی ، پادشاه در کیسه و جیب و چرمدان او کردی بطریق عشقبازی که این بنده ٔ مدهوش من چه دارد، آن نامه ها را بیافتی و حاجات جمله را بر ظهر آن ثبت کردی و باز در چرمدان او نهادی ، کارهای جمله را بی آنک او عرض دارد برآوردی .... (فیه مافیه چ فروزانفر ص 13).
ترجمه مقاله