چابک سواری
لغتنامه دهخدا
چابک سواری . [ ب ُ س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) جلدی و چالاکی .مهارت در سواری و تربیت اسب . سوارکاری :
گران جوشن و خود گردی گزین
بچابک سواری ربودی ز زین .
بدان نازک تنی و آبداری
چو مرغی بود در چابک سواری .
ملک زآن ماده شیران شکاری
شگفتی مانده در چابک سواری .
و چابک سواری و موی شکافی در تیراندازی و قوت و شجاعت و حسن تدبیر. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 66).
گران جوشن و خود گردی گزین
بچابک سواری ربودی ز زین .
اسدی (گرشاسبنامه ص 45).
بدان نازک تنی و آبداری
چو مرغی بود در چابک سواری .
نظامی (خسرو و شیرین ).
ملک زآن ماده شیران شکاری
شگفتی مانده در چابک سواری .
نظامی (خسرو و شیرین ).
و چابک سواری و موی شکافی در تیراندازی و قوت و شجاعت و حسن تدبیر. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 66).