پولادبست
لغتنامه دهخدا
پولادبست . [ ب َ ] (ن مف مرکب ) با پولاد استوار کرده :
کشیده شد از صف پیلان مست
یکی باره ده میل پولادبست .
بزیر اندرش گفتی آن پیل مست
سپه کش دزی بود پولادبست .
ز گردش چو دیوار پولادبست
گرفتند و بر وی گشادند دست .
کشیده شد از صف پیلان مست
یکی باره ده میل پولادبست .
اسدی .
بزیر اندرش گفتی آن پیل مست
سپه کش دزی بود پولادبست .
اسدی .
ز گردش چو دیوار پولادبست
گرفتند و بر وی گشادند دست .
اسدی .