پهلوانی سرود
لغتنامه دهخدا
پهلوانی سرود. [ پ َ ل َ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سرود بزبان پهلوی یا پارسی فصیح :
ترا گاه بزم است و آوای رود
کشیدن می و پهلوانی سرود.
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
برامشگری گفت کامروز رود
بیارای با پهلوانی سرود.
سخنهای رستم به نای و به رود
بگفتند بر پهلوانی سرود.
مغنی سحرگاه بر بانگ رود
بیاد آور آن پهلوانی سرود.
ترا گاه بزم است و آوای رود
کشیدن می و پهلوانی سرود.
فردوسی .
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
برامشگری گفت کامروز رود
بیارای با پهلوانی سرود.
فردوسی .
سخنهای رستم به نای و به رود
بگفتند بر پهلوانی سرود.
فردوسی .
مغنی سحرگاه بر بانگ رود
بیاد آور آن پهلوانی سرود.
نظامی .