ترجمه مقاله

پنت

لغت‌نامه دهخدا

پنت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام ولایت شمالی آسیای صغیر بر کنار پونتوکسن دریای سیاه (بحر اسود) و آن را به لاطینی پنتوس (بنطس عربی ) می گفتند. دولتی در آن سرزمین در عهد قدیم تشکیل شد که به دولت پنت معروف است ایرانیان در عصر داریوش از این سرزمین ایالتی (خشترپاوَ) تشکیل دادند که بتدریج استقلال یافت و بعد در قلمرو دولت اسکندر درآمد ولی امیر آن مهرداد دوم قدرت خویش را حفظ کرد. پس از مرگ اسکندر مهرداد عنوان پادشاهی بخود گرفت و به کتیس تس (مؤسس ) ملقب گشت . پایتخت پادشاهان پنت اماسه نام داشت . (ایران باستان ج 1ص 92). و باز در تاریخ ایران باستان آمده است : دولت پنت کاپادوکی یکی از سلسله های پادشاهانی که نسبشان را به پارسیها میرسانیدند و واقعاً هم پارسی نژاد بودند، دودمان پادشاهان پُنت بود چنانکه بالاتر گفته شد پُنت به آن قسمتی از کاپادوکیّه اطلاق میشد که در کنار دریای سیاه واقع است و به همین جهت پُنت را صحیحاً کاپادوکیه ٔ پُنتی مینامیدند. از اجداد این سلسله یعنی نخستین جدّی که نامش درتاریخ ذکر میشود مهرداد نامی بود پسر اُرُن - ت ُبات .بعضی نسب او را به یکی از رؤساء شش خانواده ٔ درجه ٔاوّل پارسی که در واقعه ٔ بردیای دروغی از هم قسم های داریوش بودند میرسانند (بوشه لِکلرک ، تاریخ سلوکی ها)و برخی گویند که نسبت او به خود داریوش میرسد (آب پیان جنگهای مهرداد کتاب 12 بند112 و بعد). ممکن است که هر دو روایت صحیح باشد زیرا چنانکه میدانیم شاهان هخامنشی زنان خود را از میان خانواده ٔ درجه ٔ اوّل پارسی انتخاب میکردند و بنابراین ممکن بود که نسب مهرداد به داریوش و هم به یکی از رؤساء خانواده های مذکور منتهی شده باشد. نیاکان مهرداد از وُلات پارسی بشمار میرفتند و در اداره شان محلهای بسیاری در کنار دریای سیاه داشتند. خود مهرداد در زمان اردشیر دوّم (باحافظه ) هخامنشی یک شهر یونانی را که در کنار دریای مرمره واقع موسوم به کیوس بود، گرفت (تقریباً 387 ق .م .) و بعد تمایلی بسیار به تمدّن یونانی یافت ، چنانکه نوشته اند به خرج خود مجسمه ای برای افلاطون بساخت وآن را در آکادمی آتن گذارد. پسر این مهرداد آری ُ بَرزَن نام داشت و بقدری محب ّ یونانیها بود که آنها عنوان افتخاری «آتنی » و «اسپارتی » به او دادند. پس از آن آری ُ بَرزَن به امّید کمک یونانیها به سه سردار ایران ، یعنی اَرته باذ و داتام و اُرونت همدست شده بر اردشیر دوم یاغی شد ولی اشخاص مذکور بزودی دریافتند که امیدشان بیجا بوده زیرا یونانیها نتوانستند کمکی مؤثر بکنند و دربار ایران آری بَرزَن و تمامی متحدین او را شکست داده قوای آنها را تار و مار ساخت مهرداد پسر آری ُ بَرزَن که باید مهرداد دوّمش نامید به اشاره ٔ اردشیر دوم هخامنشی دامی برای داتام گسترده خائنانه او را کشت بعد به پدرش خیانت کرده او را به اردشیر سوّم تسلیم کرد، پس از آن دیگر اطلاع مهمّی از این خانواده تا زمان اسکندر نداریم . در این وقت که اسکندر به آسیا آمد، شهر کیوس را از مهرداد گرفت ، ولی او تمکین نکرد و چون اسکندر دشمنی نیرومند مانند داریوش سوّم در مقابل خود میدید اعتناء به امرائی مانندمهرداد نکرد، بخصوص که مهرداد دور از راهی که اسکندر می پیمود اقامت داشت . پس از فوت اسکندر، وقتی که جانشینان او بهم افتادند، مهرداد طرفدار آن تی گون گردید، ولی یک سال قبل از جنگ ایپ سوس یعنی در302 ق . م . آن تی گون از مهرداد ظنین شده گمان برد که امیر ایرانی با دشمن او کاساندر راهی دارد و او را گرفته بکشت .
مهرداد سوم - پسر این مهرداد، که نیز مهرداد نام داشت ، (مهرداد سوم ) دوست صمیمی دِمتریوس پسر آن تی گون گردید. پلوتارک راجع به این مهرداد چنین گوید (دِمِتریوس بند 5): او نسبت به آن تی گون خیلی متواضع بود و رفتارش نشان نمیداد که بدخواه او باشد ولی از جهت خوابی که آن تی گون دید، از اوهم بدگمان شد. آن تی گون شبی در خواب دید که تخم طلا می افشاند و این بذرافشانی حاصل طلا میدهد بعد او از این مزرعه رفت و چون برگشت ، دید، که خوشه ها را تمام چیده اند و شنید، که گفتند: «طلاها را مهرداد ربود و بطرف دریای سیاه فرار کرد». بر اثر این خواب آن تی گون دِمتریوس را نزد خود خواند و پس از اینکه بقید قسم قول گرفت ، که راز او را به مهرداد نگوید، خوابش را برای او بیان کرده گفت که باید مهرداد را هم مانند پدرش نابود ساخت . دِمتریوس از آنجا که رفیق مهرداد بود ازاین تصمیم پدرش بسیار مغموم گشت ، و چون نمیتوانست بواسطه ٔ قسمی ، که خورده بود، شفاهاً چیزی به مهرداد بگوید، او را صحبت کنان به کناری کشید و در آنجا با نوک نیزه اش بر زمین نوشت : «مهرداد فرار کن » پس از آن مهرداد دریافت که برای او خطری هست و شبانه فرار کرده به کاپادوکیه رفت و در آنجا مملکتی بدست آورده و مؤسس سلسله ای شد، که در نسل هشتم به دست رومیها معدوم گردید. آن تی گون ، چون کارهای مهم دیگر داشت فرصت نیافت او را تعقیب کند و بزودی در جنگ ایپ سوس شکست خورده کشته شد (301 ق . م .). بعد، وقتی که لیزیماک و سلوکوس و کاساندر به تقسیم ترکه ٔ آن تی گون مشغول بودند، مهرداد از موقع استفاده کرده وادی رودهالیس (قزل ایرماق ) را که قسمتهائی را از کاپادوکیه و پافلاگونیه شامل بود، تصرف کرد و بعد چون دید که اقبال با سلکوس است ، قبل از جنگ کوروپدیون طرفدار او گردید و پس از آن خود را پادشاه خواند. پس از جنگ مزبور سلکوس خواست این سلسله ٔ جدید را براندازد و با این مقصود لشکری به سرداری دیودور بقصد او فرستاد، ولی مهرداد سپاهی از شهر هراکله (اِر کله ) بکمک طلبید و سردار مزبور را شکست داد. بعد چیزی نگذشت که سلوکوس را بطلمیوس کرائونوس کشت و پسرش آن تیوخوس بقدری گرفتار تشکیلات و ترتیبات دولت جوان سلوکی بود، که فرصت نیافت به مهرداد بپردازد بنا بر آنچه گفته شد، مهرداد سوم از این خانواده اول کسی بود که خود را پادشاه خواند از این جهت است که او را بعضی مهرداد اول گویند و برخی مهرداد سوم ، ما ترتیب آخری را متابعت کرده ایم . باری آن تیوخوس از راه مآل اندیشی نخواست با مهرداد سوم درافتد واستقلال او را در پنت شناخت بعد دیری نگذشت که مهرداد هم حق شناسی خود را به او نمود. توضیح آنکه بطلمیوس دوم پادشاه مصر خواست تمامی قسمتهای آسیای صغیر را تصاحب کند و لشکری به آن طرف فرستاد. آن تیوخوس بموقعکاری برای دفاع مستملکات خود نکرد، ولی مهرداد سپاهی از گالی هائی ، که ذکرشان گذشت ، آراسته مصریها را شکست داد و کشتی های آنها را خراب کرده لنگرهای کشتی ها را به یادگار این فتح برگرفت . پس از آن سپاهیان اجیرگالی در آسیای صغیر برقرار شدند. و کرسی ولایتشان راکه به اسم گالی ها گالاثیا نام داشت «آنکورا» نامیدندو آنکورا در یونانی بمعنی لنگر کشتی است (این شهر را اکنون آنقره نامند و چنانکه معلوم است پایتخت ترکیه میباشد ) در 266 ق . م . مهرداد سوم درگذشت و پسر آری ُ بَرزَن بجای او نشست اوشهر آماستریس (هُماشَتَر) را به قلمرو سلطنت خود ضمیمه کرد، ولی جالب توجه است ، که خود را دست نشانده ٔ خانواده ٔ سلوکی دانست و ضرب سکه ٔ طلا را موقوف داشت . جانشینان او هم همین سیاست را دنبال کردند جهت درست معلوم نیست ولی میتوان حدس زد که خانواده ٔ مهرداد با مردم گالی دائماً در جنگ و ستیز بودند و نمیتوانستندبا سلوکی ها هم درافتند.
مهرداد چهارم - آری ُ بَرزَن در 249 ق . م . درگذشت و پسرش مهرداد چهارم که نوجوان بود گرفتار یاغی گری سپاهیان اجیر خود، یعنی گالی هاگردید، ولی ده سال پس از جلوس بتخت توانست ترتیبی به دولت خود داده اطاعت نظامی را در سپاهش استوار کند. ضمناً باید گفت ، که هراکله در موقع گرفتاریهای مهرداد چهارم کمک های گرانبها به او کرد. در زمان مهردادچهارم عادت جدیدی در این دودمان داخل شد و بالاخره این سلسله ٔ ایرانی را یونانی کرد. جهت از جمله این بود که خانواده ٔ پادشاهان پنت با سلوکیها وصلت کرد و مهرداد چهارم لااُدیس دختر آن تیوخوس دوم خواهر سلکوس دوم را گرفت و فریگیه ٔ علیا جهیز زنش گردید پس از آن برادر کوچکتر سلکوس که آن تیوخوس هی یراکس نام داشت ، به تحریک مادرش بر برادر بزرگتر یاغی شد و مهرداد بکمک آن تیوخوس شتافته از جهت رشادت سپاهیان اجیر گالی ، در آنقره شکستی فاحش بسلوکس داد. در این جنگ بیست هزار نفر مقدونی تلف شد و زن غیر عقدی سلکوس که میستا نام داشت ، اسیر گردید او را به بازار برده فروشی در شهر رُدس فرستادند، ولی چون خود را نامید رُدِسی ها اورا شناختند و بازخریده نزد سلکوس روانه داشتند. پس از سلکوس دوم آن تیوخوس مذکور به تخت نشست اما خوشبخت نبود، زیرا در جنگی با مردم گالی کشته شد و پس از او آن تیوخوس سوم که کبیرش خوانده اند، به تخت سلوکی رسید. در این وقت پسر عموی او، آخه لائوس نام ، بر او یاغی شد و خود را پادشاه آسیای صغیر خواند، و چون مهرداد چهارم نمیدانست کدام یک از طرفین فاتح خواهد شد، به هر یک از دو پادشاه مزبور، یکی از دختران خود را داد، ولی بزودی آخه لائوس اسیر و معدوم گردید و زن او از اهمیت افتاد، اما زن آن تیوخوس چون ملکه ماند، مورد ملاحظه ٔ مهرداد بود و از این جهت این پادشاه پنت متحد بسیار نزدیک داماد خود گردید. بعد در 190 ق . م . آن تیوخوس از رومیها در ماگنزی شکست خورد و مهرداد بازاز راه احتیاط منتظر وقایع شده کمکی به وی نکرد. پس از چندی مهرداد از مرضی درگذشت و یک دولت متشکل نیرومندی برای پسر خود فرناک گذاشت . مدت سلطنت مهرداد چهارم را شصت سال نوشته اند.
فرناک اول - این پادشاه پنت در 183 ق . م . شهر سی نوپ یونانی را گرفت و سواحل دریای سیاه را بتصرف درآورده به کالائیا دست انداخت ولی بعد، از سپاه کاپادوکی و پرگامی شکست خورد. موقع فرناک خیلی باریک بود اما دخالت رومیها او را نجات داد، توضیح آنکه رومیها چون نمیخواستند، دولتی نیرومند در آسیا باشد، اومنس پادشاه پرگام را مجبور کردند، قشون خود را از پنت بیرون برد. این دخالت سنای روم تمام پادشاهان آسیای صغیر را دوچار تشویش و اضطراب کرد و بر اثر آن پنج پادشاه ، یعنی پادشاهان پرگام کاپادوکیه ، بی تی نیه ، ارمنستان ، و پنت بین خودشان عهد صلح ابدی بستند. فرناک در169 ق . م . درگذشت . از مورخین عهد قدیم پولی بیوس اورا خیلی بد توصیف کرده ، چنانکه گوید. «از تمامی پادشاهانی که قبل از من بودند، غداری مانند او نبود». (کتاب 27، فصل 17، بند1).
مهرداد پنجم - پس از فرناک برادر او مهرداد به تخت نشست او را اِوِرِگت میخواندند که به یونانی بمعنی خیّر است . از او چیزی در تاریخ نمانده ، جز اینکه لااُدیس دختر آن تیوخوس چهارم راکه ملقب به اپی فان بود، گرفت و از این نکاح پسری تولد یافت که مهردادش نامیدند. در 121 ق . م . مهرداد پنجم را در سی نوپ کشتند و پسر او را که در تاریخ معروف به مهرداد اِوپاتُر یا مهرداد ششم است ، بر تخت نشانیدند (اِوپاتر بیونانی یعنی دارای پدر خوب ). این پادشاه پنت که از نوادر روزگار بود دشمن نیرومندی برای رومیها گردید و کارهائی کرد که واقعاً حیرت آور است واگر کوچکی پنت و بزرگی روم را در نظر گیریم شاید بی نظیر باشد. او را هان نی بال ثانی گفته اند (هان نی بال یکی از سه بزرگتر سردار تاریخ عالم است که از طرف دولت قرطاجنه لشکر به ایطالیاء کشید روزگار رومیها را تیره و تاریک کرد لشکرکشی های او از کوههای پیرنه و آلپ در زمستان و شکستهای پی درپی که به رومی ها داد از شاهکارهای فنون جنگی است ) شرح کارهای او در این جا خارج از موضوع میباشد اما شرح احوال مهرداد ششم این است .
مهرداد ششم - این پادشاه در سن ّ یازده سالگی به تخت نشست . در بدو سلطنت احوالی داشت بس مشوش و دلخراش ، نه فقط نزدیکان و مستحفظین او میخواستند به هر وسیله که باشد، او را از تخت دور کنند، بل مادرش هم بر ضدّ او بود. بالاخره او در میان آنهمه شداید طاقت فرسا مجبور گردید فرار کرده ، سرگردان از جائی بجائی برود: نه منزل و مأوایی داشت و نه پناه گاهی . هفت سال تمام به این وضع گذرانید و در این مدت چیزهای بسیار آموخت . اولاً در اسب سواری و تیراندازی سرآمد اقران خود گردید، در فن شکار کسی حریف او نمیشد از حیث جثه و زورمندی مثل و مانند نداشت ، چنانکه یک نفر رومی نمیتوانست سلاح او را در بر کند. مهرداد می توانست روزی یکصد میل راه بپیماید و گردونه ای را که به 16 اسب قوی می بستند بخوبی اداره کند. زبانهائی را که در مملکت او حرف میزدند آموخته بودو روان حرف میزد و حال آنکه عده ٔ این زبانها و لهجه ها را 22 نوشته اند. مُحب صنایع یونان بود مخصوصاً موسیقی یونانی را بسیار دوست میداشت و ادبیات یونانی را خوب میدانست اطلاعات بسیاری هم از انواع جواهر و اسباب و اشیاء عتیقه داشت و کلیةً وقتی که در صفات گوناگون او چنانکه از تاریخ معلوم است می نگریم به این عقیده میشویم که از اجداد خود از طرف پدر و مادر یعنی از ایرانیهای قدیم و نیز از مقدونیها ارث برده بود.اکنون باید دید که چه کرد. وقتی که مهرداد پس از هفت سال دربدری به مملکت خود برگشت و زمام امور را بدست گرفت ، صلاح خود را در آن ندید که با روم طرف شود و تمام توجه خود را به تسخیر ولایاتی که در شمال و مشرق دریای سیاه واقع بود معطوف داشت در این راه یونانیهای قریم و کنار دریای آزو از دل و جان به کمک او شتافتند زیرا شهرهای اینها همواره در معرض تاخت و تاز مردمان وحشی شمال از قبیل سکاها و سارماتها بودند و یونانیهای مزبور مهرداد را یک نفر مقدونی میدانستند: اولاً او زبان یونانی را بخوبی حرف میزد و دیگر تشکیلات و ترتیبات لشکر او بهمان طرز و اسلوب فالانژهای مقدونی بود و بالاخره دو سردار نامی او یعنی دیوفانت و نه اُپ تولم یونانی بودند. مهرداد بزودی نشان داد که سرداری است ماهر و زیرک چه با لشکری مرکب از ده هزار نفر یک قشون هشتاد هزار نفری مردمان سکائی و سارماتی را شکست داد. بر اثر این فتح شهرهای یونانی او را آقای خود دانستند و حدود مملکت این پادشاه در سواحل شمالی دریای سیاه به رود عظیم دنِیِپر رسید پس از آن مهرداد بتوسعه ٔ مملکت خود در آسیای صغیر پرداخته ارمنستان کوچک را ضمیمه کرد، تیگران پادشاه ارمنستان را محرک شد که پارتیها را از آنجا بیرون کند و برای اتحاد دختر خود را که کلئوپاتر نام داشت به تیگران داد سپس گهی با زور و گاهی با حیله و تزویر صاحب کاپادوکیه و پافلاگونیه گردید و پس از بیست سال سلطنت بقدری قوی شد، که در آسیای صغیر کسی نمیتوانست با او طرف شود و پس از آن تیوخوس کبیر احدی به این مقام نرسیده بود. پادشاهان آسیای صغیر که ممالکشان را از دست داده بودند، شکایت مهرداد را به روم بردند ولی روم در این وقت بواسطه ٔ جنگهای داخلی یا اجتماعی نمیتوانست کاری بکند. پس از چندی بالاخره دولت روم سولا را مأمور کرد که به آسیای صغیر رفته مهرداد را به تخلیه ٔ کاپادوکیه و پافلاگونیه مجبور گرداند. پادشاه پُنت مأمورروم را خیلی گرم پذیرفت و هر دو صفحه را تخلیه کرده وعده داد که قریم را تخلیه کند ولی همین که سولا از آسیای صغیر رفت ، مهرداد هر دو صفحه ٔ مذکور را از نو اشغال کرد و به توسعه ٔ ممالک خود از طرف قریم ادامه داد. دولت روم باز مأموری آک ویلیوس نام به آسیای صغیر فرستاد و مهرداد معذرت خواست ولی چون مأمور روم از مقدار هدایای مهرداد راضی نبود، راپرت مساعدی به دولت روم نداد و این نکته باعث شد که دولت مذکور به پادشاه پُنت اعلان جنگ کرد.
جنگ اول با روم : این جنگ برای رومیها مشکل بود،زیرا تمام آسیای صغیر طرفدار سلسله ٔ ایرانی گردیدند. یونانیها، که از حکومت روم ناراضی بودند، حتّی خودرومیهائی که تحصیلداران عوارض بشمار میرفتند و نیز کسانی از رومیها، که منافعشان غلبه ٔ پُنت را اقتضا میکرد، تماماً طالب فتح مهرداد بودند، در بهار88 ق . م . لشکر مهرداد به سرداری آرخه لائوس و نه اُپ تولِم یونانی بی تی نیه را اشغال کرد و پس از آن دیری نگذشت که تمام آسیای صغیر در تحت فرمان پادشاه پُنت درآمد. براثر این وقایع آک ویلیوس رومی را گرفته نزد مهرداد آوردند و او خیلی بیرحمانه با او رفتار کرد. توضیح آنکه گفت چون این رومی از طلا هیچگاه سیر نمیشود، در حلق او چندان طلای ذوب شده بریزید، تا شکمش از طلا پر شود. این امر اجراء شد و پس از آن مهرداد شقاوتی نسبت به رومیها بروز داد، که در تاریخ کمتر نظیر دارد: وقتی که در اِفِس بود، امر کرد، ایطالیائیها و رومی های آسیای صغیر را قتل عام کنند و بر اثر این حکم 80000(و به روایتی 150000) ایطالیائی و رومی را نابود کردند. شکی نبود، که بعض مقتولین بواسطه ٔ حرص بی پایانی که برای غارت اموال مردم ابراز کرده بودند باعث این کشتار گشتند، ولی مردم بسیاری هم بی تقصیر قربانی حرص و طمع رومیهای غارتگر شدند. به هر حال باید گفت که این قتل عام نام مهرداد ششم را پست کرده و او را ازپادشاهانی میدانند که در شقاوت کمتر نظیر داشته اند پس از آن مهرداد، چون دید که از طرف رومیها حرکتی نمیشود، به خیال تصرف تخت [ پای ؟ ] اسکندر افتاد و پسرخود را با لشکری جرّار به اروپا فرستاد. او با بهره مندی تراکیه و مقدونیه را از قواء دشمن جاروب کرد و در همان اوان بحریه ٔ مهرداد کشتی های روم را از بحرالجزایر براند. بزودی پس از این بهره مندی ها آتن و شبه جزیره ٔ پلوپونس از جهت نارضامندی از رومیها، با طیب خاطر طرفدار مهرداد شدند و از عجایب روزگار اینکه همان یونان ، که با خشایارشا آن جنگهای نامی را کرد، اکنون با شعف و شادی یکی از اعقاب این شاه را به آقائی پذیرفت . بهره مندیهای مهرداد دوام داشت تا آنکه در 87ق . م . سولا با لشکری مرکب از 30000 نفر مأمور دفع او شد. این سردار رومی در اِپیر پیاده شده ، باسرعت خود را به یونان وسطی رسانید، بعد آخه لائوس سردار مهرداد را شکست داده ، آتن را محاصره کرد، آتنیها سخت پا فشردند ولی بالاخره مجبور گشتند تسلیم شوند. در این وقت وضع سولا هم در روم خوب نبود، زیرا دشمنانش سخت به او حمله میکردند و اگر مهرداد میگذاشت سرداران او جنگ دفاعی پیش گرفته امرار وقت کنند، سولا، بواسطه ٔ طول مدّت مجبور میگشت بجای خود کسی را معین کرده به ایطالیا برود و با این پیش آمد کارهای مهرداد بهتر میشد ولی چون پادشاه پنت دور از میدان جنگ بود و نمیتوانست قضایا را خوب بسنجد به سرداران خود امر کرد به سولاحمله کنند. در نتیجه فالانژهای پُنت نتوانستند از عهده ٔ لژیونهای رومی برآیند: در خِرونه واقع در ب اُسی یونان شکستی بزرگ نصیب قشون مهرداد گردید و این فتح باعث شد که سولا به سمت سرداری باقی بماند (86 ق . م .)سال بعد سولا فتح دیگری در اُرخومِن در اسپارت کرد ویونان مجبور شد از نو متحد روم گردد. پس از آن مهرداد درخواست صلح کرد و عهدی بسته شد که بموجب آن پادشاه پُنت از نتیجه ٔ فتوحاتش دست کشید و بعنوان غرامت سه هزار تالان پرداخت (84 ق . م .).
جنگ دوم - ده سال از قضایائی که ذکر شد، گذشت و این مدّت را مهرداد صرف تجدید قوای خود کرد، تا از نو به رومیها بتازد و آنها را از آسیای صغیر براند، دولت روم هرچند از تدارکات مهرداد آگاه بود ولی بواسطه ٔ نزاع داخلی بین مارکوس ماریوس و سولا قادر نبود حرکتی کند، بالاخره سرتوریوس ،یکی از سرداران ماریوس در اسپانیا به مهرداد پیشنهاد کرد که او طرفدار ماریوس گردد و در عوض چهار ولایت بی تی نیه ، پافلاگونیه ، گالاثیه و کاپادوکیه از آن او باشند مهرداد تصّور کرد، که چنین موقعی را نباید از دست بدهد، بنابراین طرفدار ماریوس گردیده به سنای روم اعلان جنگ داد و نتیجه ٔ فتوحات سابق خود را از نو بدست آورد. از طرف دیگر سرتوریوس از طرف مارکوس ماریوس مأمور شد، تشکیلات نظامی قشون مهرداد را تکمیل کند، ولی در این وقت در اسپانیا سِرتوریوس را کشتند و دولت روم هم تمام توجه خود را بطرف مهرداد معطوف داشت . بر اثر این وضع لوکولوس با لشکری مأمور شد که کار مهرداد را بسازد (این شخص در تاریخ معروف است از این حیث ، که سفره ای رنگین داشته و ضیافت های بزرگ و درخشان میداده . نیز باید گفت ، که سردار قابلی هم بود) قبل از ورود لوکولوس به آسیای صغیر، مهرداد سردار رومی را، که مارکوس کوت تا نام داشت در خشکی و دریا (در کالسدون یا قاضی کوی کنونی ) شکست داد و شهر سی زیکوس را محاصره کرد، تصمیم مهرداد بر تسخیر این شهر برای او شوم بود لوکولوس در جائی اردوی خود را زد که خطوط ارتباطیه ٔ لشکر مهرداد را تهدید میکرد و در همین احوال بحریه ٔ پُنت ، که در دریای سیاه بی منازع بود، بواسطه ٔ طوفانی از کار افتاد و لشکر پُنت دوچار گرسنگی و قحطی آذوقه شد. بر اثر این وضع دویست هزار نفر از لشکرمهرداد تلف شد و مابقی را او به کشتیها نشانده بطرف سی نوپ راند لوکولوس او را دنبال کرد، و مهرداد به محل کابریا عقب نشست . در اینجا او دو شکست خورد و با دوهزار نفر فرار کرده به ارمنستان رفت و به تیگران پادشاه ارمنستان ، که دامادش بود پناهنده شد، اما لوکولوس به پنت درآمده ، با پافشاری چند شهر ساحلی آن را گرفت و این جنگها دو سال بطول انجامید بعد سردار رومی از تیگران خواست که مهرداد را تسلیم کند ولی او این تکلیف را رد کرد و لوکولوس داخل ارمنستان شده شهر تیگران ثُرت را محاصره کرد. تیگران با قوّه ٔ بسیار بکمک شهر مزبور شتافت و چون کمی عده ٔ رومیها را دید گفت این عدّه برای سفارت بسیار زیاد و برای جنگ کم است . با وجود این از عده ٔ کم رومیها شکست خورد. پس از آن تیگران میخواست صلحی با رومیها منعقد دارد، ولی مهرداد مانع شد و فرماندهی لشکر ارمنی را بزور بدست گرفت . در این زمان مهرداد شصت سال داشت و با وجود این در سواری و جنگ ، بخصوص در جنگ تن بتن چنان مهیب بود، که بالاتر ذکرش گذشت . مهرداد سواره نظامی تشکیل کرد، که به لژیونهای رومی آسیب زیاد میرسانید، و هر چند رومیها میکوشیدند که با او در دشت نبرد روبرو شوند، موفق نمیشدند. مهرداد همان اسلوب را بکار میبرد که معروف به جنگ و گریز است و چنانکه بیاید سواران پارتی با همین اسلوب کراراً نسبت به لژیونهای نیرومند رومی فاتح گشتند. اگر چه لوکولوس میتوانست در مقابل چنین سواره نظامی سواره نظامی هم از رومیها تشکیل کند، ولی چنین نکرد، زیرا گرفتاریهائی برای او پیش آمد، چون اموال مردم را غارت و خودش آن را ضبط میکرد در روم ازاو ناراضی شدند. از طرف دیگر در میان لژیونهای رومی نخوت لوکولوس و اطاعت نظامی شدیدی که او از زیردستان میخواست ، باعث نارضامندی بسیار گردید و برادر زنش ،که پوبلیوس کلودیوس نام داشت ، پرداخت به اینکه شورشی بر ضّد او بر پا کند. در این احوال لوکولوس خواست کار نمایانی بکند و با این مقصود به ارمنستان حمله کرد، ولی فصل زمستان و برف و یخ بسیار در این جاهای عاری از آذوقه اردوی رومی را مختل و ضعیف گردانید و نزدیک بود شورشی روی دهد، که سردار رومی حکم عقب نشینی را داد. مهرداد که بیدار کار خود بود بیدرنگ از موقعاستفاده کرده به پیش قراول رومیها حمله برد و پس ازغلبه بی مانع داخل مملکت خود شد، همینکه مردم پُنت از مراجعت او آگاه شدند همه مانند یکنفر به کمک او قیام کردند و بر اثر این احوال تری یاریوس رئیس ساخلوی رومی در پُنت فرار کرده به کابریا، رفت ولی در آنجاقبل از اینکه لوکولوس بکمک او برسد با تمامی سپاهش معدوم گشت . پس از آن مهرداد باز پادشاه پنت گردید. اینکه سهل است بی تی نیه و کاپادوکیه هم او را آقای خودشان دانستند. با این وضع سردار رومی نتوانست کاری بکند و چاره را در این دید، که عقب نشسته به طرف سواحل دریا برود (73 ق . م .). رومیها برای او کمکی نفرستادند، زیرا اغتشاشات داخلی و جنگ با راهزنان دریائی سیسیل و کریت مانع بود و دزدان مزبور قوّتی بزرگ یافته خطوط ارتباطیه ٔ بحریه ٔ روم را قطع کرده بودند. باری مهرداد هشت سال تمام از طرف رومیها نگرانی نداشت و لوکولوس جرئت نمیکرد به وی حمله کند. چون مهرداد هم نمیخواست رومیها را به جنگ بطلبد. پیش قراولان هر دو طرف در مقابل یکدیگر ایستاده بودند، بی اینکه جدالی کنند.
جنگ سوّم - اوضاع چنین بود تا در روم پومپه روی کار آمد و دزدان دریائی را قلع و قمع کرد. پس از آن او به سمت سرداری لشکر روم به آسیا آمد و بر خلاف سلفش از کارهای دیپلوماسی آغاز کرد. اوّل قدمی که برداشت این بود، که با دولت ایران ، یعنی پارتیها، داخل مذاکره شده آنها را بیطرف کرد. بعد اشخاصی را نزد تیگران پادشاه ارمنستان که پسر تیگران مذکور و از طرف مادر نوه ٔ مهرداد بود، فرستاد، تا بین نوه و جدّ نقاری تولید کنند و آنها بهره مند شدند. بر اثر این اقدامات مهرداد تنها ماند و پومپه در 66 ق . م . با لشکری بسیار از سرحدّدولت پُنت گذشت . در ابتداء مهرداد از در صلح وارد شد و بعد چون دید که پومپه برای بستن پیمانی حاضر نیست ، همان اسلوب جنگ و گریز را پیش گرفت ، یعنی عقب نشینی اختیار کرد و در همان حال به رومیها آسیب بسیار میرسانید. پومپه چون از رفتار لوکولوس آموخته بود که نباید داخل ارمنستان گردیده در بیغوله های این مملکت دوچار آن همه مرارت شود، راه دیگری پیش گرفته مهرداد را تا رود لیکوس (زاب بزرگ یا علیا) تعقیب و کنار جنوبی رود مزبور را اشغال کرد، مهرداد هم در مقابل او اردو زد، در اینجا پومپه دسته ای فرستاد که راه عقب نشینی مهرداد را بگیرد و بعد منتظر شد، تا دسته ٔ دیگر راه ارمنستان را برای مهرداد سدّ کرد. پس از آن حکم یورش داد و مهرداد باز عقب نشست و بدسته ٔ دوّمی که راه را گرفته بود برخورد، در اینجا سپاه مهرداد بین دو قشون واقع شده شکست خورد و بنه و خزانه ٔ او بدست رومیها افتاد ولی خود پادشاه پُنت با کمی از هواخواهان و زن غیر عقدی خود از میان گیرودار جسته بطرف ارمنستان رفت بعد بزودی معلوم شد، که مهرداد در ارمنستان پناهگاهی نخواهد داشت زیرا پادشاه ارامنه تازه از جنگی با پارتیها پس از مرارتهای بسیار خلاصی یافته بودو نمیخواست با رومی ها داخل جنگی جدید شود. این بود که با آنها داخل مذاکره شده قیمتی برای سر مهرداد معین کرد، ولی پادشاه پُنت بموقع آگاه شده به طرف قفقازیه گریخت و از آنجا به طرف دریای آزو رفت . در ابتداء پومپه تصوّر کرد، که تعقیب او آسان است و تا رود فازیس (ریون کنونی ) او را تعقیب کرد ولی به او نرسید.در این حال غضب خود را متوجه تیگران کرده شهر آرتاکساتا را، که پایتخت ارمنستان بود، گرفت و این دولت را مجبور کرد خسارتی به مبلغ ششهزار تالان (380000 ریال ) بپردازد. خود ارمنستان هم تابع روم گردید. بعد پومپه خواست مهرداد را دست گیر کند و با این مقصود تا رود کورا (کوروش ) تاخت و با مردم آلان ، جنگ کرد. بعد بطرف دریای سیاه رفت و باز اثری از مهرداد نیافت . در این حال تصمیم کرد بطرف دریای خزر برود، ولیکن ، در عرض راه دید، که باید با مارها جنگ کند و خسارت زیادی هم از مردمان کوهستانی گرجستان به او رسید. این بودکه بی بهره مندی برگشت اما مهرداد به شبه جزیره ٔ قریم رفت و پسرش را که ماخارس نام داشت و بر پدرش یاغی شده خود را پادشاه پارتی کاپیوم میخواند، شکست داد و از نو پادشاه آنجا شد (سابقاً هم این محل جزو مستملکات پُنت بشمار میرفت ). در این وقت مهرداد یک پیرمرد بقاعده بود ولی بر عکس دیگران هرقدر سنش بالا میرفت ، گوئی بر جدّ و همت او میافزود، زیرا با سالخوردگی ، که داشت ، ذرّه ای از پای نمی نشست و همواره نقشه های بزرگ برای طرف شدن با رومیها میکشید، از جمله آنکه لشکری مرکب از 36000 نفر سکائی بترتیب لژیونهای رومی تشکیل کرد (معلمین و مشاقان این سپاه رومیها فراری بودند) و بعد بحریه ای هم ترتیب داده درصدد بر آمد، که ازراه اروپای شرقی و جنوب شرقی و آلپ های یولیانی بنفس ایطالیا حمله برد. این نقشه بقدری عجیب و متهورانه بود، که همینکه افشاء شد، باعث بهت و تشویش سربازان او گردید، زیرا هیچ نمیتوانستند تصور کنند، که او دراینکار بهره مند گردد. بزودی این حال سربازان او به یأسی شدید و پس از آن بشورش مبدل گردیده فرناک پسر مهرداد از موقع استفاده کرده در رأس شورشیان قرار گرفت و بر پدر یاغی شد. مهرداد در این وقت بواسطه ٔ مرضی نتوانست کاری کند و شورشیان او را محاصره کردند او در ابتداء خواست داخل مذاکره شده جان خود را نجات دهد، ولی پسرش راضی نشد. بالاخره موقعی رسید، که وضع مهرداد کاملاً یأس آور گردید، و او تصمیم کرد که با زهر به حیات خود خاتمه دهد تا بدست دشمنانش نیفتد، براثر این تصمیم زهری را، که از زمان شکست آخریش با خود داشت در کاسه ای ریخت و حاضر شد که آن را بیاشامد ولی در این وقت دو دختر او مهرداد و نساتامان که یکی از آنها نامزد پادشاه مصر بود و دیگری نامزد پادشاه قبرس نزد پدر آمده اصرار کردند که با پدرشان بمیرند، تا در تحت اختیار مطلق برادر واقع نشوند مهرداد راضی شد و آنها از کاسه ٔ زهر آشامیدند و درگذشتند بعد مهرداد از همان کاسه آشامید ولی زهر اثر نکرد، زیرا از دیرگاهی از ترس اینکه او را مسموم کنند زهر میخورد تا طبیعتش را به زهر عادت دهد. مهرداد چون از اثر زهر چیزی احساس نکرد گردشی بسیار کرد تا مگر کمکی به زهر کند، این اقدام هم مفید نیفتاد و در این حال اوبه یکی از صاحب منصبان خود که گالی بود و بی توئی توس نام داشت ، رجوع کرد و از او خواستار شد که آخرین خدمت را به او کرده نابودش سازد، تا نقشه ٔ دشمنانش عقیم بماند (یعنی دشمنانش وجد و شعف بدست آوردن او را نداشته باشند) صاحب منصب مزبور از خواهش مهرداد در اندوه شد، ولی بالاخره نتوانست تمنای او را ردّ کند و شمشیر خود را کشیده در دل مهرداد فروبرد. فرناک نعش پدرش را نزد پومپه فرستاد و او با وجود اینکه مهرداد را بدترین دشمن خود و رومیها میدانست خودش را جوانمردتر از فرناک نسبت به مهرداد نشان داده امر کرد جنازه ٔ او را دفن کنند. پس از آن او فرناک را در بوسفور کِمرّی که در کنار بوغاز کرچ کنونی واقع بود به سمت پادشاه کوچکی شناخت و لشکر خود را برداشته بسوریه رفت . چنین بود مرگ مهرداد، که در 69سالگی درگذشت و از دولت کوچک پنت مملکتی ساخت که وسیع و قوی بود، چنانکه چهل سال تمام در مقابل رومیها ایستاد و هرچند گاهی از رومیها شکست خورد، ولی در عوض به سرداران مجرّب رومی هم مانند کاسیوس ، مانیوس آکویلیوس ، اُپ پیوس ، کت تا،تری یاریوس ، شکستهای فاحش داد. مکرّر در جنگها زخم برداشت ولی دائماً عزم و همتش با مهارت جنگی او مقابلی میکرد. مرگ او باعث جشن های ملی در روم گردید ورسول پومپه ، وقتی که خبر مرگ او را برای رومیها می برد، سر خود را با تاجی از برگهای درخت غار زینت داد (نوعی از برگهای این درخت امتیازی بود که به فاتحین داده میشد) و بعد وقتی که پومپه خواست مراسم فتح خودرا، چنانکه در روم معمول بود بگیرد چیزی که تمام انظار اهالی روم را بخود جلب میکرد صورت مهرداد بود که بر بستر مرگ دخترانش افتاده درگذشته بود. این جشن هاو این مراسم فتح و اظهار شادی و شعف از خودکشی پادشاهی بود که در پیری همه او را رها کرده بودند. درباره ٔ مهرداد ششم باید گفت که تبعه اش او را بسیار دوست داشتند زیرا اهالی آسیای صغیر او را از اعقاب داریوش بزرگ میدانستند و وقتی آنها تبعه ٔ این شاه بودند، یونانی های اروپا و آسیای صغیر نیز به او میگرویدند زیرا خون مقدونی و یونانی هم در عروقش جاری بود و بعلاوه زبان یونانی را دوست میداشت . از نویسندگان قرون اخیر راسین شاعر و ادیب معروف فرانسوی از قرن هفدهم درنمایشی حزن انگیز او را بطور مؤثّری ستوده و این تصنیف خود را «مهرداد» نامیده .
چنانکه بالاتر گفته شد، لقب مهرداد فیلوپاُتر بود (محب ّ پدر) و او را بمناسبت این لقب اِوپاتر بزرگ نیز میخوانند (اِوپاتُر به یونانی یعنی کسی که پدر خوب دارد).در دوره ٔ استیلای عنصر مقدونی و یونانی بر مشرق مهرداد قوی ترین شخصی است ، که مشرق بوجود آورد ولی چنانکه از حیث قوّت و چابکی و عزم در عصر خود نظیر نداشت ، متأسفانه در شقاوت هم بی نظیر بود، در خاتمه زائد نیست بیفزائیم که جنگهای او را آپ پیان شرح داده و ما هم بیشتر روایات او را پیروی کرده ایم . بنا بر آنچه گفته شد شجره ٔ نسب پادشاهان پُنت چنین بود:
اُرُن ُت ُبات َ
مهرداد اول (فوت 363 ق . م ).
آرِی ُ بَرزن اوّل (فوت 337 ق . م ).
مهرداد دوّم (337-302 ق . م ).
مهرداد سوم (302-266 ق . م ).
آرِی ُ بَرزَن دوم (266-249 ق . م ).
مهرداد چهارم (249-190 ق . م ).
مهرداد پنجم (169-121 ق . م ).
فَرناک اول (190-169 ق . م ).
مهرداد ششم اِوپاتُر بزرگ (121-63 ق . م ).
فرناک دوم پادشاه بوسفور (63-47 ق . م ).
مهرداد ششم اولاد بسیار داشته و اسامی نوزده نفر آنها معلوم است : آریارات پادشاه کاپادوکیه ، ارتافرن ماخارِس پادشاه بوسفور قریم ، فَرناک که دست نشانده ٔ رومیها گردید. از دختران اسامی اینها ذکر شده : آثِناایس . نسا، مهرداد،دری په تی نا. کلئوپاتر، زن تیگران پادشاه ارمنی ، اویاترا، اُرساباریس ، لااُدیسه ، مهرداد، آرکاثیاس ، کسی فار، اُکزاثر، داریوش - کوروش (یوستی ، نامهای ایرانی ص 401 چ ماربورگ 1895م .) - انتهی . در تاریخ ایران باستان راجع به مهرداد ششم پادشاه پنت آمده است : ژوستن گوید (کتاب 38، بند4): مهرداد سربازانش را مخاطب داشته چنین میگفت : باید فکرکرده جنگ یا صلح را با روم اختیار کنیم ، ولی هر کس به ما حمله کند، باید پا فشاریم این اصلی است ، که در آن باب تردیدی نمیتوان داشت ، مگر اینکه از فتح مأیوس باشیم . هر کس شمشیر خود را بر ضدّ راهزنی بکار میبرد، تا اگر زندگانیش را نجات ندهد، لااقل انتقام مرگ خود را بکشد، وقتی که کینه ها بجدال خاتمه یافت ، دیگر موقع آن نیست ، که فکر کنیم ، که آیا صلح میسر است یا نه . در این وقت باید فکر کرد و یافت ، که امیدها و وسایل امتداد جنگ در چیست اما من از بهره مندی خودمان مطمئن هستم ولی بشرط اینکه ، دارای جرئت باشیم شما بقدر من میدانید، که رومیهائی که در بی تی نیه آکوی لیوس و در کاپادوکیه مالتی نوس را شکست دادند غیر مغلوب نیستند، اگر در میان شما کسانی باشند، که از تجربیات خودشان کمتر متأثر میشوند تا از آزمایشهای دیگران ، باید در نظر گیرند، که آیا پیروس پادشاه اپیر فقط با پنجهزار نفر مقدونی در سه جدال رومیها را مغلوب نساخت . آیا نمیگویند هان نی بال در مدت 16 سال در ایطالیا فاتح بشمار می آمد و اگر متوقف گشت نه از نیروی رومیها بود، بل از رقابت و حسد درونی مردمان قرطاجنه ، مردمان گالی ، که آن طرف آلپ سکنی دارند، داخل ایطالیا گردیده در آنجا شهرهای عمده و نیرومند را تصاحب کردند. مقدار اراضی ، که گالی ها در ایطالیا بدست آوردند، بیش از زمین هائی بود، که در آسیا تصرف کردند و حال آنکه میگفتند، آسیا مدافعی نداشت . رومیهائی ، که از گالیها نه فقط شکست خورده بل شهرشان را از دست داده بودند، فقط تپه ای برای پناهگاه خود داشتند و آنها این دشمن مهیب را با طلا از خود دور کردند نه با آهن ... (سپس مهرداد از وقایع بعد ایطالیا و کارهای رومیها صحبت میدارد، ولی ، چون برای مقصود ما اهمیت ندارد میگذریم ) بعد مهرداد گوید: اما نژاد خود را که از طرف پدربه کوروش و داریوش بانیان دولت پارس و از طرف مادر به اسکندر بزرگ و سلکوس نیکاتور مؤسس دولت مقدونی (یعنی سلوکی ) میرسد آیا میتوانیم با نژاد این دسته ٔ درهم و برهم خارجیها مقایسه کنیم و اگر ملتم را با رومیها بسنجم می بینم ، که نه فقط با آنها مساوی است ، بل در مقابل خود مقدونیها پا فشرد، مللی که در اطاعت منند، هیچکدام یک دفعه هم مطیع خارجی نشده اند، هیچکدام تبعه ٔ شاهی نبوده اند، که از خودش بیرون نیامده باشد. اگر پافلاگونیه ، کاپادوکیه یا پنت و بی تی نیه و یا ارمنستان بالا و پائین را در نظر گیرید، خواهید دید، که نه اسکندر توانست خللی به اینها وارد آرد، نه هیچکدام از جانشینان او، اما سکاها، دو پادشاهی که قبل از من بودند، یعنی داریوش و فیلیپ ، خواستند داخل مملکت آنها شوند، و با زحمت بسیار توانستند از آنجا بیرون روند، و چنین مردمی امروز در مقابل رومیها قویترین کمک منند. من جنگهای پنت را با رعب بیشتر و اعتمادی کمتر شروع کردم ، زیرا جوان و نسبت به اسلحه بیگانه بودم (مقصود جنگهائی است که در شمال قریمه و جنوب روسیه ٔ کنونی کرد و با عده ٔ بالنسبه کمی شکستی بزرگ به لشکر کثیرالعده ٔ سکاها و سارماتها داد. مترجم .) باصرف نظر از این نکته ، سکاها علاوه بر شجاعت و خوبی اسلحه شان در حمایت بیابانهای لم یزرع وسیع و سختی آب وهوایشان بودند. این اوضاع و احوال باعث جنگی سخت و خطرناک برای دشمنانشان میگشت و در میان این همه خطرات امیدی برای بدست آوردن غنائمی نبود، زیرا از مردمانی صحراگرد که نه نقره دارند و نه طلا، چه امیدی میتوان داشت ؟ چنین بود احوال سکاها ولی جنگی که امروز درپیش داریم بکلی شرایط و احوالی دیگر دارد، هر صفحه ای ، که در نظر گیرید، از حیث اعتدال آب و هوا، حاصلخیزی زمینها و عدّه ٔ شهرهایش ، از آسیا پست تر است . هر روز جنگ تقریباً در تعیشات خواهد گذشت ، نه در جنگ و جدال ، یک سفر جنگی آسان تر از دیگری خواهد بود و مقدارغنائمش از سهولت جنگ هم بیشتر. آیا نشنیده اید چه صحبتها از ثروت آتّال (پادشاه پرگام ) و وفور نعم یونیه و لیدیه میکنند؟ همه ٔ این ثروتها بی جنگ از آن ما خواهد بود. آسیا با کمال بیطاقتی مرا میطلبد، زیرا ظلم تحصیلداران روم ، حرص و طمع پر و قنسول های آن ، بی عدالتی قضاتش مردم را از اسم روم متنفّر داشته . برای شما کافی است ، که از دنبال من بیائید و فکر کنید، که لشکری نیرومند با سرداری ، که بی کمک حتّی یکنفر سرباز کاپادوکیه را پس از کشتن پادشاهش به اطاعت درآورد و اوّل شخصی بود که پُنت و سکائیه را مسخّر داشت ، چه کارها تواند کرد. اما راجع به جوانمردی و عدالتم ، من بشهادت سربازانم که این هر دو صفت مرا آزموده اند استناد میکنم . یادگاریهای جوانمردی و عدالتم را در ممالکی خواهند یافت که بیگانه بودند و به ممالک نیاکان من افزودند، از تمامی پادشاهان من یگانه شخصی بودم ، که کلخید و پافلاکونیه و بوسفور را در ازاء خوبی هایم بدست آوردم .
چنین است نطقی ، که موافق روایت ژوستن مهرداد ششم پُنت خطاب به سربازانش برای تشجیع و تحریص آنها به جنگ کرده است . این نطق را در این جا گنجانیدم تا روشن باشد، که چراسنتروک مقام بیطرفی را اختیار کرد. او میدید، که اهالی آسیای صغیر از روم متنفّرند و باطناً طرفدار پادشاهی که روم را به مبارزه میطلبد. و نمیخواست با چنین کسی درافتد. از طرف دیگر در مقابل سیاست تعرضی تیگران پادشاه ارمنستان در صلاح خود هم نمیدید، که به مهرداد کمک کند - انتهی . پس از مرگ مهرداد هفتم (65 ق .م .) سرزمین وی به امر سنای روم در میان چهار والی رومی تقسیم شد. فارناس دوباره وحدت حکومت آن ناحیت راتجدید کرد ولی سزار قیصر روم او را مغلوب ساخت و ملک وی در قلمرو امپراطوری روم درآمد (47 م .) و پس از حوادث گوناگون در عصر قسطنطین آن سرزمین به دو ایالت هلن پنت و پنت پلمنیاک تقسیم گردید.
ترجمه مقاله