ترجمه مقاله

پرخطر

لغت‌نامه دهخدا

پرخطر. [ پ ُ خ َ طَ ] (ص مرکب ) خطیر. عظیم :
طمع نیست کز بندگان تو باشم
که کاریست بس پرخطر پادشاهی .

رضی الدین نیشابوری .


|| خطرناک . ترسناک . پربیم و هراس : بحکم ضرورت در پی کاروانی افتاد و برفت . شبانگه برسیدندبمقامی که از دزدان پرخطر بود. (گلستان چ مصفا ص 78).
ترجمه مقاله