ترجمه مقاله

پابرجای

لغت‌نامه دهخدا

پابرجای . [ ب َ ] (ص مرکب ) ثابت . ثابت قدم . راسخ . پایدار. پادار. استوار. ثبت :
ظلم ازو لرزان چو رایت روز باد
رایتش چون کوه پابرجای باد.

خاقانی .


و رجوع به پابرجا شود.
- پابرجای کردن ؛ ثابت کردن .
ترجمه مقاله