وهمناک
لغتنامه دهخدا
وهمناک . [ وَ ] (ص مرکب ) دارای شک . شاک ّ. بدگمان . وهمی و گمان کننده . (آنندراج ) :
طبع تو اگرچه وهمناک است
چون من به توام تو را چه باک است .
|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خوفناک . خطرناک . (آنندراج ).
طبع تو اگرچه وهمناک است
چون من به توام تو را چه باک است .
ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).
|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خوفناک . خطرناک . (آنندراج ).