وقاحت
لغتنامه دهخدا
وقاحت . [ وَ ح َ ] (ع مص ) وقاحة. بی حیا بودن . بی شرم بودن . بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) بی حیائی و بی شرمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) :
اقلیم گرفته از وقاحت
تعلیم نکرده در دبستان .
اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید. (گلستان سعدی ).
با چشم نیم خواب تو خشم آیدم همی
از چشمهای نرگس و چندین وقاحتش .
رجوع به وقاحة شود. || بی ادبی . (غیاث اللغات از منتخب اللغة و کشف و صراح اللغة) (ناظم الاطباء). || گستاخی . (ناظم الاطباء).
اقلیم گرفته از وقاحت
تعلیم نکرده در دبستان .
خاقانی .
اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید. (گلستان سعدی ).
با چشم نیم خواب تو خشم آیدم همی
از چشمهای نرگس و چندین وقاحتش .
سعدی .
رجوع به وقاحة شود. || بی ادبی . (غیاث اللغات از منتخب اللغة و کشف و صراح اللغة) (ناظم الاطباء). || گستاخی . (ناظم الاطباء).