ترجمه مقاله

وخز

لغت‌نامه دهخدا

وخز. [ وَ ] (ع اِ) چیزی اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).چیز اندک . (مهذب الاسماء). || جاؤا وخزاًوخزاً؛ یعنی چهار چهار آمدند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) درسپوختن سوزن و سنان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). درخستن به نیزه و جز آن چنانکه درنگذرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خلیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). خلش . || کشیدن . || آمیختن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اندک سپید گردیدن موی سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تأثیر کردن سپیدی در موی . (تاج المصادر بیهقی ). || وخیز ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترید عسل ساختن . (ناظم الاطباء). رجوع به وخیز شود.
ترجمه مقاله