واگشت
لغتنامه دهخدا
واگشت . [ گ َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بازگشت . بازگشتن . مراجعت . رجوع :
بل که سنگ و خاک و کوه و آب را
هست واگشت نهانی با خدا.
وقت واگشت حدیبیه رسول
در تفکر بود و غمگین و ملول .
بل که سنگ و خاک و کوه و آب را
هست واگشت نهانی با خدا.
مولوی .
وقت واگشت حدیبیه رسول
در تفکر بود و غمگین و ملول .
مولوی .