ترجمه مقاله

واسع

لغت‌نامه دهخدا

واسع. [ س ِ ] (ع ص ) فراخ . ضد ضیق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مکان واسع، جایگاه فراخ و پهناور. ضد ضیق . (از اقرب الموارد). گنجنده . وسیع. (از تاج العروس ). || (اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی به معنی بسیارعطا که عطایش می گنجد هر چیز را که خواسته شود یا محیط است همه چیز را یا آنکه می گنجد رزق او جمیع مخلوقات را و رحمت او همه ٔ اشیاء را. (منتهی الارب ). در اسماء حسنی افزون عطا که بخشش وی هر خواسته و پرسش را بگنجد یا محیط به هر چیز باشد یا آنکه روزیش همه ٔ آفریده های وی را در بر گیرد و بخشایش او شامل همه اشیاء گردد.(از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نامی از نامهای خدای تعالی . فراخ عطا. (مهذب الاسماء) (ترجمان قرآن ). || دانا. (مهذب الاسماء).
- واسعالخلق ؛ واسعالذراع . واسعالذرع . واسعالمغفرة. به هر یک از اینهارجوع شود.
ترجمه مقاله