ترجمه مقاله

وارونی

لغت‌نامه دهخدا

وارونی . (حامص ) واژگونی :
مشغول تن مباش کزوحاصل
نایدت چیز جز همه وارونی .

ناصرخسرو.


|| انقلاب . || انعکاس . (از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت . بدی خلق . (از یادداشتهای مؤلف ).
ترجمه مقاله