هوا پختن
لغتنامه دهخدا
هوا پختن . [ هََ پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به فکر چیزی بودن . آرزو کردن :
کنون هوای عمل می پزد کبوتر نفس
که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال .
هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت .
کنون هوای عمل می پزد کبوتر نفس
که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال .
سعدی .
هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت .
سعدی (غزلیات ص 403).