نمید
لغتنامه دهخدا
نمید. [ ن ُ ] (ص مرکب ) مخفف ناامید است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). مأیوس . قانط. آیس . خائب . ناامیدوار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نومید شود :
به دوری ز خویشانت آرد نوید
نمایَدْت طبع و نشاند نمید.
ای خردمند نکته ای بشنو
وز عطای خدا نمید مشو.
قهرش ادریس را نداده نوید
لطفش ابلیس را نکرده نمید.
|| بدکار و بیچاره . (ناظم الاطباء).
به دوری ز خویشانت آرد نوید
نمایَدْت طبع و نشاند نمید.
اسدی .
ای خردمند نکته ای بشنو
وز عطای خدا نمید مشو.
سنائی .
قهرش ادریس را نداده نوید
لطفش ابلیس را نکرده نمید.
سنائی .
|| بدکار و بیچاره . (ناظم الاطباء).