ترجمه مقاله

نقی

لغت‌نامه دهخدا

نقی . [ ن َ قی ی ] (ع ص ) نظیف . (اقرب الموارد) (متن اللغة). پاکیزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). منقی . (متن اللغة). پاک . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). ج ، نِقاء، اَنقیاء، نُقَواء : قصد آن کرده بود که ذیل عفاف و... عرض نقی این بنده را... به لوث خبث و فجور خود ملطخ گرداند. (سندبادنامه ص 77).
حد من این بود کردم من لئیم
زآن سوی حد را نقی کن ای کریم .

مولوی .


|| برگزیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خالص . (غیاث اللغات ). || میده ٔ سپید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نان حواری . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || طعامی که آن را سپید کرده باشند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله