نشید
لغتنامه دهخدا
نشید. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آواز. (یادداشت مؤلف ) :
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری .
تو کم از مرغی مباش اندر نشید
بین ایدی خلف عصفوری بدید؟
|| شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چامه . (یادداشت مؤلف ) :
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
می خواند نشید از سر هوش
هر کس که شنید گشت مدهوش .
آواز نشید برکشیدی
بیخود شده سو به سو دویدی .
می خواند نشید مهربانی
بر شوق ستاره ٔ یمانی .
|| خوانندگی . (آنندراج ) (برهان قاطع). آوازخواندگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شعر خواندن و آواز بلند کردن . (غیاث اللغات ) :
چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری .
منوچهری .
تو کم از مرغی مباش اندر نشید
بین ایدی خلف عصفوری بدید؟
مولوی .
|| شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چامه . (یادداشت مؤلف ) :
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
سوزنی .
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی .
می خواند نشید از سر هوش
هر کس که شنید گشت مدهوش .
نظامی .
آواز نشید برکشیدی
بیخود شده سو به سو دویدی .
نظامی .
می خواند نشید مهربانی
بر شوق ستاره ٔ یمانی .
نظامی .
|| خوانندگی . (آنندراج ) (برهان قاطع). آوازخواندگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شعر خواندن و آواز بلند کردن . (غیاث اللغات ) :
چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
مولوی .