ترجمه مقاله

نشغ

لغت‌نامه دهخدا

نشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گردانیدن گریه در سینه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گریه در سینه گرداندن که شخص را به بیهوشی نزدیک کند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و آن خواه از شوق باشد یا اسف . (از اقرب الموارد). || نعره زدن چنان که بی هوش خواهد که شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || غلبه کردن شوق بر مردم چنان که نزدیک باشد که بی هوشی آرد. (زوزنی ). || سخن آموزانیدن . تلقین کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آموزانیدن و تلقین کردن کلام را به کسی . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو در دهان و بینی ریختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دارو در دهان کودک ریختن . (اقرب الموارد). || به صیغه ٔ مجهول ، آزمند چیزی شدن . (از منتهی الارب ). گویند نشغ بالشی ٔ. || (اِ) دستمزد کارگر. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). و نیز رجوع به نَشع شود.
ترجمه مقاله