نسنجیده
لغتنامه دهخدا
نسنجیده . [ ن َ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سنجیده ناشده . ناسنجیده . || نسخته . ناسخته . نفهمیده . نپائیده . پرت وپلا. قلمبه . نتراشیده نخراشیده :
سخن با تو نگویم تا نسنجم
نسنجیده مگو تا من نرنجم .
|| (ق مرکب ) نیندیشیده . بی تأمل و تعمق . بی ملاحظه . رجوع به نسنجیده گفتن شود.
سخن با تو نگویم تا نسنجم
نسنجیده مگو تا من نرنجم .
نظامی .
|| (ق مرکب ) نیندیشیده . بی تأمل و تعمق . بی ملاحظه . رجوع به نسنجیده گفتن شود.