ترجمه مقاله

نخچیروال

لغت‌نامه دهخدا

نخچیروال . [ ن َ چیرْ ] (ص مرکب ) نخچیرانگیز. (لغت فرس اسدی ). فرهنگ نویسان ِ بعد از اسدی مقصود از لفظ «نخچیرانگیز» را «شکاری » فهمیدند، لیکن ظاهر لفظ کسی است که شکار را به طرف شکاری میراند چنانچه در شکار جرگه ٔ پادشاهان و بزرگان می کنند، جمعی شکارها را به طرف ایشان میرانند. لفظ «وال » که متصل به نخچیر شده هندی است که ظاهراً در زمان محمود غزنوی به ایران آمده ، مثلاً در کلمه ٔ کوتوال . (از فرهنگ نظام ). و ممکن است مصحف نخچیروان باشد. کردی : نچیروان (شکارچی )، نچروان . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مرد شکاری . شکارانداز. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). شکارکننده . (از آنندراج ).
ترجمه مقاله