ناخشه
لغتنامه دهخدا
ناخشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گویا واحد اندازه ای باشد :
همه کوی و بازار گشتن گرفت
بهر جای بتخانه ای بد شگفت
یکی بتکده دید ساده ز سنگ
چهل ناخشه هر یک اربیر رنگ .
به هر ناخشه بر چهل لاد نیز
ز جزع و رخام و ز هرگونه چیز.
همه کوی و بازار گشتن گرفت
بهر جای بتخانه ای بد شگفت
یکی بتکده دید ساده ز سنگ
چهل ناخشه هر یک اربیر رنگ .
(گرشاسب نامه ص 400).
به هر ناخشه بر چهل لاد نیز
ز جزع و رخام و ز هرگونه چیز.
(گرشاسب نامه ).