میعادگه
لغتنامه دهخدا
میعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را :
میعادگه بهارت آنجاست
آنجاست کلید کارت آنجاست .
چو شیرین را ز قصر آورد شاپور
ملک را یافت از میعادگه دور.
و رجوع به میعادگاه شود.
میعادگه بهارت آنجاست
آنجاست کلید کارت آنجاست .
نظامی .
چو شیرین را ز قصر آورد شاپور
ملک را یافت از میعادگه دور.
نظامی .
و رجوع به میعادگاه شود.