میستان
لغتنامه دهخدا
میستان . [ م َ/ م ِ ی َس ْ / م َ / م ِ ی ْ س ِ ] (اِ مرکب ) میکده و شرابخانه و خمخانه و جایی که در آن شراب را حفظ کنند. (ناظم الاطباء). جایی که در آنجا شراب را سبیل کنند. (ناظم الاطباء). میخانه . میکده . شرابخانه :
گل رویش گداز مغز خورشید
میستان لبش پالغز امید.
ز خون رود گفتی میستان شده ست
ز نیزه هوا چون نیستان شده ست .
گمان برد کاندر نیستان شده ست
ز خون روی کشور میستان شده ست .
|| منگنه ٔ شراب گیری . (ناظم الاطباء).
گل رویش گداز مغز خورشید
میستان لبش پالغز امید.
حکیم زلالی .
ز خون رود گفتی میستان شده ست
ز نیزه هوا چون نیستان شده ست .
فردوسی .
گمان برد کاندر نیستان شده ست
ز خون روی کشور میستان شده ست .
فردوسی .
|| منگنه ٔ شراب گیری . (ناظم الاطباء).