ترجمه مقاله

میدان گرای

لغت‌نامه دهخدا

میدان گرای . [ م َ / م ِ گ َ ] (نف مرکب ) میدان گراینده . آنکه میل به میدان کند. آنکه روی به میدان آرد جنگ آزمایی را. مایل به جنگ و نبرد در میدان جنگ :
شد از چنبر مهد میدان گرای
ز گهواره در مرکب آورد پای .

نظامی .


ترجمه مقاله