مکان
لغتنامه دهخدا
مکان . [ م َ ] (نف ، ق ) مکنده . درحال مکیدن :
خروشان و خون از دو دیده چکان
کنان پر به چنگال و خونش مکان .
همه بیشه شیرندبا بچگان
همه بچگان شیر مادر مکان .
و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
خروشان و خون از دو دیده چکان
کنان پر به چنگال و خونش مکان .
فردوسی .
همه بیشه شیرندبا بچگان
همه بچگان شیر مادر مکان .
فردوسی .
و رجوع به ماده ٔ بعد شود.