ترجمه مقاله

مهلوس

لغت‌نامه دهخدا

مهلوس . [ م َ ] (ع ص ) بیمار سل . (منتهی الارب ). مسلول . || آن که می خورد ولی اثری بر جسم خویش نمی بیند. (از اقرب الموارد). || عقل رفته ٔ بیهوش . کم عقل . کم خرد. بی خرد. رجل مهلوس ؛ مردی کاهش گرفته . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله