منجس
لغتنامه دهخدا
منجس . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) نجس کننده . ناپاک کننده . رجوع به تنجیس شود. || آنکه تعویذ تنجیس بر وی آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی که بر وی جهت دفع چشم زخم تعویذ تنجیس آویزند، از قبیل مهره و استخوان مرده و پلیدی و لته ٔ حیض و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنجیس شود.