مناصر
لغتنامه دهخدا
مناصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) یاری دهنده .اسم فاعل از مناصرة. (غیاث ) (آنندراج ) :
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوشرو پشت همدیگر شدند.
رجوع به مناصرة شود.
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوشرو پشت همدیگر شدند.
مولوی .
رجوع به مناصرة شود.