ترجمه مقاله

مقلد

لغت‌نامه دهخدا

مقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (ع ص ) فقیه مفتی که تقلید او کنند در احکام فروع دین . مقابل مُقَلِّد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیشوایی که کارهای قوم بر عهده ٔ اوست . (از اقرب الموارد). || اسب سابق و درگذرنده از اسبان که نشانه ٔ سباق بر گردن وی بسته باشند. || (اِ) جای گردن بند از گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای دوال شمشیر از دوش . (مهذب الاسماء). جای حمایل شمشیر از هر دوش مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای حمایل شمشیر از هر دو دوش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله