ترجمه مقاله

مفضول

لغت‌نامه دهخدا

مفضول . [ م َ ] (ع ص ) فضیلت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مغلوب در فضل .که دیگری بر او فضل دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). مقابل فاضل :
توئی مملوک و هم مالک توئی مفضول و هم فاضل
توئی معمول و هم عامل توئی بهرام و هم کیوان .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 362).


در حکمت نیکو نبود فاضل را فرمودن تا مفضول را بغایت و نهایت تعظیم سجده کند. (تفسیر ابوالفتوح ). عالم و جاهل و فاضل و مفضول در مرتبت متساوی گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). همچنین اجماع کردند بر آنک میان انبیا تفاضل است ... ولکن تعیین فاضل از مفضول مشروع نیست ... (مصباح الهدایه چ همایی ص 42).
ترک افضل بهرمفضول از فضول نفس دان
در طریق حق مکن جز نور عصمت پیشوا.

ابن یمین .


فاضل ازمفضول جدا نشدی . (تاریخ قم ص 11).
چو از فضایل مردان راه محرومی
چه سود بحث که آن فاضل است واین مفضول .

جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 505).


|| مغلوب . || مفتوح . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله