ترجمه مقاله

مغمزه

لغت‌نامه دهخدا

مغمزه . [ م ُ غ َم ْ م ِ زَ / زِ ] (از ع ، ص ) تأنیث مغمز. زن مشت و مال کننده : و ام ملدم ، به پایمالی ملازم فراش گشت تا پایی که در دست چنین مغمزه ای اسیر باشد از سر مسافرت برخیزد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 285). و رجوع به مُغَمِّز و مغمزی شود.
ترجمه مقاله