ترجمه مقاله

مغرس

لغت‌نامه دهخدا

مغرس . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) جای نشاندن درخت . (غیاث ) (آنندراج ). زمین تخم دان و زمینی که در آن نهال درخت عمل می آورند. (ناظم الاطباء). جای غرس . ج ، مغارس . (از اقرب الموارد). نهال گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگز از منبت سیر و راسن سرو یاسمن نروید و از مغرس خیزران خیری و ضیمران برنیاید. (مرزبان نامه ).
گر نه تصویر است از یک مغرسند
در پی هم سوی دل چون می رسند.

مولوی .


بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهالی کارد اندر مغرسی .

مولوی .


تا شوم من خاک پای آن کسی
که به باغ لطف تستش مغرسی .

مولوی .


|| منشاء. منبع. سرچشمه . جایگاه . مرکز : این ضعیف را امسال سودای سفر خراسان که معرس دین و مغرس ملک و ملت است در دماغ افتاد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 281). کهتر را... به مغرس سیادت و مخیم توحید و موسم تأیید حظیره ٔ تبریز... معاودت افتاد. (منشآت خاقانی چ محمدروشن ص 168).
عقل را هم آزمودم من بسی
زین سپس جویم جنون را مغرسی .

مولوی .


|| به طور مجاز زن را نیز گویند. (ناظم الاطباء). به استعاره ، زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله