ترجمه مقاله

معیوب گشتن

لغت‌نامه دهخدا

معیوب گشتن . [ م َع ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عیب ناک شدن . دارای عیب شدن . عیب پیدا کردن :
چو کافور شد مشک ، معیوب گشت
به کافوربر تاج ناخوب گشت .

فردوسی .


مشک شباب به کافور شیب محجوب شد و موی قیری به بیاض پیری معیوب گشت . (مقامات حمیدی ).
ترجمه مقاله