ترجمه مقاله

معربد

لغت‌نامه دهخدا

معربد. [ م ُ ع َ ب ِ ] (ع ص ) دوست آزار وقت مستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).آنکه عربده کند. عربده گر. عربده جو. ندیم آزار در مستی . بدمست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معربد نباشم که نیکو نباشد
که می را بود برخرد قهرمانی .

عمعق .


سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان .

سعدی .


|| بدخوی و جنگجوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). شریر خصومت جو. (از اقرب الموارد). آنکه جنگ انگیزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک ، مجلسها را به عربده برهم شورند و به زیان آرند. (چهارمقاله ص 85).
پنجه با ساعد سیمین چو نیندازی به
با توانای معربد نکنی بازی به .

سعدی .


ترجمه مقاله