معتق
لغتنامه دهخدا
معتق . [ م ُ ع َت ْ ت َ ] (ع ص ) کهنه و دیرینه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) :
با بخت جوان زیاد و با شادی
تا بوی بود می معتق را.
و رجوع به تعتیق و معتقة شود.
با بخت جوان زیاد و با شادی
تا بوی بود می معتق را.
قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 13).
و رجوع به تعتیق و معتقة شود.