ترجمه مقاله

مضافات

لغت‌نامه دهخدا

مضافات . [ م ُ ] (ع اِ) متعلقات و منسوبات . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلاد و نواحی که به شهری وابسته باشند در شمار مضافات آن شهر محسوب گردند : چون اسلام ظاهر گشت و پارس گرفتند آن را از مضافات عراق گردانیدند. و در قباله ها چنین نویسند و پارس از مضافات بصره است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 120). کازرون و نواحی آن ، بعد از آن به عهد شاپوربن اردشیرچون عمارت کرد از مضافات «بشاپور» بوده است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 145). میر سلیق ارزن الروم و لواحق و مضافات آن یکسر بگرفت . (سلجوقنامه ٔ ظهیری صص 27-28).
ترجمه مقاله