ترجمه مقاله

مصدوم

لغت‌نامه دهخدا

مصدوم . [ م َ ] (ع ص ) کوفته . (ناظم الاطباء). کوفته شده . || صدمه دیده . صدمه خورده . زخم خورده . ضرب دیده . ضربت دیده . آزرده . آسیب دیده از برخورد چیزی با او یا او با چیزی .
- مصدوم شدن ؛ آسیب و ضربت دیدن از برخورد چیزی .
- مصدوم کردن ؛ آسیب و ضربت وارد ساختن با چیزی بر کسی .
ترجمه مقاله