مشرقی
لغتنامه دهخدا
مشرقی . [ م َ رِ ] (اِخ ) در مشهد به کاسه گری منسوب بود. وبه خدمت بسیار عزیزان و مردان رسید، و منظور نظر کیمیا اثر ایشان گردیده و این بیت در شکایت از اوست :
از چیست سرخ ، پنجه ٔ مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
از چیست سرخ ، پنجه ٔ مرجان و پای بط
گر خون بجای آب روان نیست در بحار.
(مجالس النفایس ص 215).