ترجمه مقاله

مسلک

لغت‌نامه دهخدا

مسلک . [ م َ ل َ ] (ع اِ) راه . ج ، مسالک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). طریق . محل عبور. خط عبور. (ناظم الاطباء). خیاط. (منتهی الارب ). اسم ظرف است از سلوک که به معنی رفتن باشد. (غیاث ). || روش . طریقت . طریقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هر نبی و هر ولی را مسلکی است
لیک تا حق می رود جمله یکی است .

مولوی .


ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی .

مولوی .


- بامسلک ؛ دارای راه و روش و خط مشی و طریقه ٔ مشخص .
- بی مسلک ؛ فاقد سبک و روش و خط مشی .
- درویش مسلک ؛ صوفی . دارای راه و روش درویشان .
|| وضع و ترتیب و انتظام . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله