ترجمه مقاله

مسف

لغت‌نامه دهخدا

مسف .[ م ُ س ِف ف ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسفاف . آن که از برگ خرمابن بوریا می بافد. || مشغول به کارهای دون و پست . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرغی که پست پرد. (از منتهی الارب ). مرغی که در هنگام پرواز آنقدر نزدیک زمین بپرد که پاهایش گویی به زمین رسیده است . (از اقرب الموارد). || ابر نزدیک شونده به زمین . || تیزنگرنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هر چیز که ملازم و چسبیده به چیزی دیگر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اسفاف شود در تمام معانی .
ترجمه مقاله