ترجمه مقاله

مسدم

لغت‌نامه دهخدا

مسدم . [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از تسدیم . رجوع به تسدیم شود. || ماء مسدم ؛ آب ریزان . (از منتهی الارب ). آب جوشان و فوران کننده . || آبی که گذشت زمان آن را تغییر داده باشد. (از اقرب الموارد). || جمل مسدم ؛ شتر مهمل گذاشته و پشت ریش که پالان ننهند بر وی تابه شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فحل مسدم ؛ گشن شهوت تیزشده به گشنی . (از منتهی الارب ). شتر مست و هائج . (از اقرب الموارد). سدم . و رجوع به سدم شود. || گشنی که در میان شتران گذارند تا بانگ نماید و ماده شتران را آزمند گشنی کرده و سپس وی را از میان آنها بردارند اگر نسل وی بد باشد. (ناظم الاطباء). || گشن بسته دهن و یا بازداشته شده از گشنی . (ناظم الاطباء). گشن که دهان او را با دهان بند بسته باشند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله