مستراح
لغتنامه دهخدا
مستراح . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای برآمدن و جای آسایش . (منتهی الارب ). جای آمدن .(ناظم الاطباء). جای آسایش و فراغت و جای راحت . (غیاث ) (آنندراج ). آسایشگاه . و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. (اقرب الموارد). آبخانه . کنیف . (دهار). جای لازم . کنار آب . (ناظم الاطباء). حَش ّ. میضاء. مبال . جائی . حاجتگاه . مبرز. متوضاء. خلاء. ادبخانه . آبشتنگاه . طهارتخانه . خلاخانه . آبریز :
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشْنیده است .
کعبه را مستراح نیست بلی
نیست در جنت آبریزی هم .
مال دنیاست سنگ استنجا
بسوی مستراح بفرستد.
و آنچه ریحان و راح بود همه
ریزش مستراح بود همه
پوستی برکشیده بر سر خون
راح بیرون و مستراح درون .
چو مرغ از پی کوچ برکش جناح
مشو مست راح اندر این مستراح .
هیچ عاقل افکند دُرِّ ثمین
در میان مستراح پر چمین .
لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.
|| (ص ) کنایه از شخص میت و مرده ، بسبب آسودگی او از رنج و غم دنیا. مستریح . (اقرب الموارد).
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشْنیده است .
کعبه را مستراح نیست بلی
نیست در جنت آبریزی هم .
مال دنیاست سنگ استنجا
بسوی مستراح بفرستد.
و آنچه ریحان و راح بود همه
ریزش مستراح بود همه
پوستی برکشیده بر سر خون
راح بیرون و مستراح درون .
چو مرغ از پی کوچ برکش جناح
مشو مست راح اندر این مستراح .
هیچ عاقل افکند دُرِّ ثمین
در میان مستراح پر چمین .
لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.
|| (ص ) کنایه از شخص میت و مرده ، بسبب آسودگی او از رنج و غم دنیا. مستریح . (اقرب الموارد).