ترجمه مقاله

مزدور دیوان

لغت‌نامه دهخدا

مزدور دیوان . [ م ُ رِ دی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مزدور دیو :
ز دونی و ز نادانی چنین مزدور دیوان شد
و گرنه ارسلان خاص است دین را نفس انسانی .

سنائی .


بسا آسیا کو غریوان بود
چو بینند مزدور دیوان بود.

نظامی .


و رجوع به مزدور دیو در تمام معانی شود.
ترجمه مقاله