ترجمه مقاله

مری

لغت‌نامه دهخدا

مری ٔ. [ م َ ] (ع ص ) رجل مری ٔ؛ مرد با مروت و مردمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کلأ مری ٔ، گیاه گوارنده . (منتهی الارب ). گیاه غیر وخیم و مطلوب . (از اقرب الموارد). طعام مری ٔ، طعام گوارنده . (منتهی الارب ). || طعام مری ٔ هنی ٔ؛ طعام گوارنده و خوش عاقبت . (از تاج العروس ). || آب گوارنده . (دهار).
- هنیئاً مریئاً ؛ گوارنده باد. هنیاً مریاً. (از اقرب الموارد). دعایی است برای خورنده و نوشنده (و نصب آنها بنابراین است که صفت جای موصوف را - که مصدر است - گرفته ). (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله