ترجمه مقاله

مرتکس

لغت‌نامه دهخدا

مرتکس . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نگونسار. سرنگون . (ناظم الاطباء). ارتکس ، انتکس و ارتد، وقع فی شر مانجا منه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). منهدم . افتاده . (ناظم الاطباء). رجوع به ارتکاس شود. || انبوهی کرده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتکاس . رجوع به ارتکاس شود.
ترجمه مقاله