مرا کردن
لغتنامه دهخدا
مرا کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (ص مرکب ) پیکار کردن . جدال کردن :
اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
رجوع به مرا شود. || برابری کردن :
بساکاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مراکرد.
رجوع به مِرا و مِراء شود.
اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
ناصرخسرو.
رجوع به مرا شود. || برابری کردن :
بساکاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مراکرد.
(چهارمقاله ٔ عروضی ).
رجوع به مِرا و مِراء شود.