ترجمه مقاله

مدحرج

لغت‌نامه دهخدا

مدحرج . [ م ُ دَ رَ ] (ع ص ) مدور. (متن اللغة). چیزی گرد. (منتهی الارب ). گرد. غلطان . مستدیر. گردان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز گلوله شکل و گردی که چون بر زمین صاف بنهندش بغلطد و روان شود.
- لؤلؤ مدحرج ؛ مروارید غلطان . مروارید که گرد و غلطان باشد. (جواهرنامه از یادداشت مؤلف ).
- مدحرج کردن ؛ گلوله کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تدحرج شود.
ترجمه مقاله