محصدلغتنامه دهخدامحصد. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) کشت آماده ٔ درو و بهنگام درورسیده . زراعتی که بهنگام درو رسد و به درو آید. || استوارکننده . || سخت تابنده ٔ ریسمان . (ناظم الاطباء). سخت تابنده ٔ رسن . (آنندراج ).