ترجمه مقاله

محش

لغت‌نامه دهخدا

محش . [ م َ ] (ع مص ) سخت گائیدن . || نیک خوردن . || تراشیدن پوست را. || پوست برکندن از گوشت . || مجروح کردن . (منتهی الارب ). خراشیدن . (لغت بیهقی ). || کندن توجبه زمین و جز آنرا. || سوختن آتش پوست را. (منتهی الارب ). سوزانیدن . (زوزنی ). || سوزش . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله