محاجة
لغتنامه دهخدا
محاجة. [ م ُ حاج ْ ج َ ] (ع مص ) حجاج . (منتهی الارب ). با کسی حجت گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). حجت آوردن . || خصومت کردن . قال اﷲ تعالی اتحاجونی فی اﷲ. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || مغلوب کردن کسی به اظهار حجت علیه او. (از لسان العرب ).